سلام
امروز هم به نیمه راه رسید. امروز هم مثل باقی روزها سپری میشه و ما باز هم یکی از روزهای خوب زندگیمون رو از دست می دیم!
راستی ! تا حالا شده شب که میری توی رختخواب با خودت به این فکر کنی که امروز هم رفت و به تاریخ پیوست؟
راستی! مگه وقایع مهم تاریخی چطوری و کجا اتفاق افتادن؟
نبرد ماراتن، سقوط تیسفون،آتش زدن آتن،واقعه کربلاو... همه و همه در یک روزی اتفاق افتادن. در روزی که مثل امروز با طلوع خورشید آغاز شده و با غروب اون تموم شده! ولی چقدر تفاوت وجود داره بین یک طلوع و یک غروب؟ یک روز در هنگام طلوع خورشید، امپراطوری ساسانی بر تمام جهان حکومت می کرد و هنگام غروب خورشید ، این اعراب مسلمان بودن که در مدائن خستگی نبرد رو از تن بدر می کردن!
راستی چقدر تفاوت وجود داره بین طلوع خورشید امروز و طلوع خورشید فردا که شاید ما نباشیم!
به گذشته که نگاه می کنم می بینم پره از روزهائیه که همینجوری تا شب رفتن و دیگه برنگشتن. و از اون روزها بجز یه مشت خاطره چیز دیگه ای باقی نمونده! نه صدائی ، نه احساسی و نه حتی انعکاس ضعیفی از یک تصویر در یک آینه!
ولی احساس رو باید فاکتور گرفت! هنوز هم وقتی بعضی از اون روزها رو به یاد می آرم همون احساس که در اون روز داشتم به من دست میده! مثل اولین روزی که به مدرسه رفتم یا اولین روزی که پدر دیگر در خانه نبود ویا....
ولی این احساس محفوظ در خاطره تنها چیزیه که از اون همه روزهای خوب وبد ، شیرین و تلخ باقی مونده.
وشاید هم یه روزی درحالی که کنار یک باغچه نشستیم و حساب روزهای رفته عمرمون رو می کنیم بخاطر بیاریم که یه روزی ، یه نفر ، یه جائی این حرفا رو گفته بود!
غروب کارون