منم که اُسکلم و اُسکلی مرام من است
همیشه هرچه حماقت «سند به نام» من است
از این دکان سخاوت به هر کسی سهمیست
غم تمامی عالم ناهار و شام من است
شکسته ایم و زِ اندوه قلبمان خون است
لذیذ خونِ دلی که شراب جام من است
در این زمانه ی آشوب خانمان برکَن
بیا و بزم به پا کن که قتل عام من است
شبِ رهایی تن از حصار خوش بینی
شبِ قصاصِ حقیقت و انتقام من است!
دو چشم مست و خمار تو جوخه ی اعدام
اسیر عشق شما بودن اتهام من است
بیا و با دو لبت حکم را قرائت کن
که لغزش دو لبت قبله و امام من است
دوباره هر چه توانی به روز من آور
که زخم و نیش تو داروی التیام من است
همین دو چشم پرآشوبِ فتنه انگیزت
همیشه باعث تمکین و احترام من است
بیا و با نگهَت سوی من اشارت کن
ولایت نگَهَت اوج ِ التزام من است!
از این نگفته کلام و زِ حالتت پیداست
منم که اُسکلم و اُسکلی مرام من است.....
نوری نوروزی- آذر 93
بانو! غزل بدون شما لنگ می زند....
برای سیمین بهبهانی
نوری نوروزی- 30 مرداد 93
همراهان عزیزم سلام
من برای ارتباط بیشتر با شما عزیزانم ابزارهای زیر را در اختیار دارم
1- همین وبلاگ و بخش کامنت ها
2- ایمیل من به نشانی : noorinoroozi@gmail.com لطفا از ارسال ایمیل به نشانی
هایقدیمی خودداری فرمائید. مدت هاست که به آن ها سر نمی زنم!
3- از طریق فیسبوک، کافی است در نوار جستجوی افراد عبارت "نوری نوروزی" را وارد و
جستجو کنید تا صفحه پروفایل من را بیابید.
همه تان را دوست دارم
نوری نوروزی
پدر....
این روزها....
بی خیال شده ام.... نه کتاب می خوانم ... نه شعر! نه اخبار و نه هیچ چیز دیگری.... سرم را با روزمرگی خودم گرم می کنم.... بی خیال شده ام اما بیشتر از همه فکر و خیال دارم... فقط دیگر حوصله بحث کردن ندارم.... خودم را به جریان آب سپرده ام... به هر طرف برود با آن می روم.... دیگر حوصله شنا کردن ندارم.... سرکار می روم... به خانه بر میگردم... کندی کراش بازی می کنم.... پست های شما را لایک می کنم... می خوابم.... صبح بیدار می شوم .... و این چرخه ادامه دارد و در این بین پارازیتی است به اسم جمعه!! زود می گذرد اما دلگیر است.... به خصوص عصرهایش.... مثل عصرهای چهارشنبه است.... عصرهای چهارشنبه پائیز.... چهارشنبه های گیج و مه آلود... چهارشنبه های غروب اندود....
قدم می زنم زیر بارانی که نباریده بر پیکر تو
می نشینم بر کرانه ای که ننشسته بر کناره ی تو
زل می زنم به غروبی که زل نزده بر نگاه تو
می نویسم شعری را که زاده نشد
پشت دیوار چهارشنبه
چهارشنبه گیج و مه آلود
چهارشنبه غروب اندود....
(نوری نوروزی- 27/1/93)