سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غروب کارون


ادبیات (شوکت سازند)
.: شهر عشق :.
گروه اینترنتی جرقه داتکو
بهار عشق
در جستجوی تو *** مجتبی نجف زاده***
*مریم حقیقت*
آیه های مذاب*فاطمه مرادی*
آرین شعر
دوزخیان زمین
یادداشتهای روزانه رضا سروری
انجمن ادبی دانشگاه زابل
یاسوج عــــشقـــــولـــــک
جیگر نامه
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
تنهایی من
آیان ... * جواد*
بانوی آفتاب
من هیچم
وبلاگ شخصی محمد جواد ایزدپناه
دوباره نو(mona)
توکای شهر خاموش
گوشه دل
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
بهزاد بهادری
بهزاد بهادری****
دردواره*آذر قلی نژاد*
سید محمد رضا هاشمی زاده
پیله تنگ پروانگی**علیرضا نعمت پور**
انجمن شعر کاشان
فرهنگسرای نصرالله مردانی(ستیغ سخن)
عماد شوشتری *** آخرین چریک
زمزمه های دل ** آل مجتبی**
سراب در دویدن آهو ** مارال عابدی**
زوزه*مصطفی اسدی*
ترشحات ذهنی حق گو
ساقی نامه ** انجمن ادبی**
سحوری **غزل امروز**
جامی از احساس
روح خزنده*فروغ*
مجله شعر آستان***
هیشکی *** فردین
*سمانه نائینی*
پیاده رو * هوشنگ حبیبی*
پ.الف.صبا
رزا جمالی

سلام

از همه دوستان عزیزی که در زمان غیبت چند روزه من ، غروب کارون رو قابل دونستند و با ابراز محبتشون باعث دلگرمیم شدند تشکر می کنم . همونطور که مستحضرید ، سرشماری نفوس و مسکن سال 85 از تاریخ 6 آبان تا 28 آبانماه برگزار شد ، بنده هم بعنوان کارشناس مسئول گروه شهری افتخار همکاری با این طرح بزرگ ملی رو داشتم و این افتخار موجب شد که از سعادت زیارت سروران عزیز خودم در پارسی بلاگ محروم بمانم ...

با این وجود ، از امروز تا هر زمان که مقدور باشد با مطالبی در خدمت شما عزیزان خواهم بود...

حتما همه شما روزهای جمعه ظهر، شعر خوانی زنده یاد آقاسی را از شبکه سوم سیما  شنیده اید ... آنجا که می گوید : خبر آمد خبری در راه است .....  چندی پیش شعری در یکی از مجلات خواندم که در همین مضمون سروده شده است متاسفانه نام شاعر عزیز این اثر را فراموش کرده ام ... با این وجود شعر اسب را تقدیم می کنم به تکسوار عشق ، امید که مقبول افتد....

اسب

شکوهمند و سپید و نجیب و زیبا اسب

که ایستاده پریشا ن میان صحرا اسب

به دور دست افق خیره خیره می نگرد

تمام روز چه می خواهد از تماشا اسب؟

هنوز رام کسی نیست از تنش پیداست

چه کرد فاجعه تازیانه ها با اسب

صدای پای کسی در سرش طنین انداخت

به تاخت می رود آن سمت بی مهابا اسب

به شوق روی دو پایش بلند می شود و

سلام می کند آقا بیا بفرما اسب

رکاب می دهد و مرد می رود بالا

خدا کند که نیفتد.... نیفتد از پا اسب

به باد می سپرد یال تابدارش را

و شیهه می کشد آن مرد بی نشان را اسب 

...............

هنوز مثل همیشه کسی سوارش نیست

و باز می رسد از عمق دشت ، تنها اسب

 

 


ارسال شده در توسط نوری نوروزی