سلام
امروز توفیق اجباری نصیب بنده شد تا در خدمت دوستان عزیز خودم باشم. حقیقت اینه که والده گرامی بنده از امروز به مدت یک هفته اقدام به برگزاری جلسات قرآن در منزل نموده اند و این به معنای آواره شدن بنده حقیر در کوچه و خیابان شده چون جلسات زنانه است و.... توی خیابان که آمدم دیدم یک کافی نت سر ساعت 7 صبح بازه و با خودم گفتم حالا که آواره ایم چرا وقتمون به بطالت بگذره ....؟ برای همین هم اومدم توی کافی نت و شروع به نوشتن کردم .... این توفیق را هرچند اجباری به فال نیک می گیرم ... چه کسی بهتر از دوستان پارسی بلاگی؟
البته برای امروز چیزی برای عرضه کردن ندارم اما با اجازه همه دوستان ، شعری از بیژن ارژن رو با هم بخونیم که بی ارتباط با مقوله دفاع مقدس نیست ، هرچند ظاهرا از وقتش گذشته ولی به عقیده حقیر دفاع مقدس دری است که هر گز بسته نمی شود... در ضمن سالروز شکست خصر آبادان رو به تمام بچه های خونگرم آبادان مثل محسن عربی فرد عزیز و محمد امین ماندگاری گرامی تبریک می گم ... همینطور روز جهانی بزرگداشت مولوی رو هم به تمام هم پیاله های خودم شاد باش می گم!!! و اما شعر...
قطار پوکه خالی و زیر سیگاری....
پسر شدیم و بدون پدر بزرگ شدیم
و باهزار غم و دردسر بزرگ شدیم
و جنگ بود و آوارگی و دربدری
سفر رسید و ما با سفر بزرگ شدیم
پدر همیشه سفر بود ، مثل اینکه نبود
و ما بدون پدر با خطر بزرگ شدیم
پدر قطار فشنگش قطار رفتن بود
و ما به شوق سفر بود اگر بزرگ شدیم
پدر رسید و ما از قطار جا ماندیم
پلاکش آمد و ما با خبر بزرگ شدیم
قطار پوکه خالی و زیر سیگاری
چقدر جای تو خالی پدر ، بزرگ شدیم!
و ما بزرگ نبودیم این شکوه تو بود
به چشم مردم دنیا اگر بزرگ شدیم....
بیژن ارژن
در ضمن در پاسخ به دوست عزیزی که بصورت خصوصی پیام گذاشته بود (محسن) باید بگم که من هم با شما کاملا موافقم ، هرچند که شایدخیلی ها اینگونه فکر نکنند!
امیدوارمکه به زودی باز هم به خدمت عزیزان خودم برسم ... در این ماه مبارک التماس دعا دارم و همه عزیزان رو به خدای بزرگ می سپارم.... به امید دیدار