سلام
امروز پس از سه روز جنجال دانشگاه روز آرومی رو پشت سر گذاشت و این مجالی شد برای ما که به کار خودمون برسیم!!
واسه امروز 2 تا قطعه ادبی از کارهای خودم اتنخاب کردم که براتون می نویسم .
امیدوارم خوشتون بیاد:
بازیگر
تورا خوب می شناسم!
حتی آن هنگام که گلبرگ لطیف گونه هایت را به ترنم شبنم چشمانت سپردی می دانستم که نمی توانی برای همیشه نقش گل را بازی کنی...
برگرد
وقتی رفتی با خودم گفتم این هم از مدعی...!!
اما دیری نگذشت که درهای آینده طلائی را به رویم گشودی !!!
آنروزها که در کنارم بودی قدرت را ندانستم و اینک که ندارمت قدردان توام...!!!
دلم می خواهد که از پشت تمام آن درها و پنجره هائی که زمانی بسته بودند و تو آنها را گشودی فریاد بزنم:
برگرد...
امیدوارم من رو از نظرات خودتون بی نصیب نذارین..