با سلام
آئینه شکسته پدیدار می شود
تصویر تلخ فاجعه تکرار می شود
سم در دل پیاله آب است بی دریغ
کی بوسه زن به سینه دلدار می شود
خنجر ز دست دوست په پشتش نشسته است
این دشنه زینت کمر یار می شود
او هم ز ساده لوحی مردم دلش شکست
آری! همیشه فاجعه تکرار می شود
تنهاترین ستاره هفت آسمان عشق
در دیدگان فاصله انکار می شود
ما بین آن ستاره و این مردمان کور
سیم و زر است باز که دیوار می شود
او در دل سیاهی شبها شکست و گفت:
وقت سحر ستم به سر دار می شود
اینک سحر رسیده ، ولی از کران دور
دستان شوم شمر پدیدار می شود
محسن سلمانی
عاشورا
امروز عاشورا ست و ساعاتی از غوغای عاشق کشی در سرزمین عشق می گذرد. حسین ، عاشق و معشوق تمام دوران اینک سر بر بالین خاک نهاده است.
امروز که 1323 سال از واقعه عاشورا می گذرد ، به گنبد بارگاه او که نگاه می کنی هنوز هم حرفهای بسیاری برای گفتن دارد... حتی بیشتر از ظهر عاشورا.....
بیرق سرخ بالای گنبد به تو می گوید جنگی که حسین علیه السلام آغاز کرد هنوز به پایان نرسیده است و چه بسیارند حسین هائی که باید جان خویش را در طبق اخلاص و به رسم پیشکش به در گاه معشوق بسپارند.
به راستی حسین (ع) آنچنان عظمتی بر پا کرد و چنان لرزه ای بر پیکره بشریت وارد ساخت که هیچ قلمی را یارای وصف آن نیست!
آنروز چه روز پر افتخاری بود برای کره خاک ،چو شاهد بود اهالی غیرتمندش برای عقیده و به پاس آزادگی ،جان خویش را در محضر دوست به قربانگاه می فرستند.
به راستی با شکستن هر استخوان حسین در زیر سم اسب شامیان نابکار، آزادگی معنای جاودانه تری به خود می گیرد و با هر شهید که در محشر کربلا بر خاک می افتد ، آزادگی ستائی و اندیشه قیام برای آزادی هزاران سال بر طول عمر خویش می افزاید.
حسین عاشق بود و به راستی که عشق کمال خود را از حسین (ع) دارد.
او عشق را تا بینهایت آن طی می کند و جان خود را در راه اثبات عشق آسمانیش فدا می سازد.... حسن تشنه درک اینهاست!
اگر دیروز او تشنه جرعه آبی بود ،امروز تشنه لبیک دریا دلانی است که عظمت روح او را درک کرده اند....اگر دیروز یزید و ابن زیاد جرعه ای آبش ندادند ،امروز ما نمی گذاریم از تشنگی جان بدهد.
حسین (ع) رفت ، اما بذری را در زمین کاشت که اینک درختی تناور شده و شاخه هایش از هر سو آسمان کره خاک را مسخر خویش می سازد....
حسینم پیکر پاکت نیام عشق باید کرد
حسینم اسم نابت را نام عشق باید کرد........
غروب کارون