با سلام
ضمن عرض پوزش و تشکر از کلیه عزیزانی که در طول یک هفته گذشته با پیامهاشون باعث شدن که من احساس تنهائی نکنم! بالاخره بعد از چند روز بیماری ، امروز وضعیت به گونه ای شد که بتونم یه چیزی توی این غروب غم انگیز بنویسم. کار امروز اسمش هست «تیر دل!» و از سروده های خودم هست. امیدوارم خوشتون بیاد ،در ضمن خوشحالتر هم می شم اگه نقد و نظر خودتون رو هم با من در میون بگذارید.
گاهی دلم برای دلت ،تیر می کشد
دستان شوم حادثه، زنجیر می کشد
روح بلند و سرکشت ای قبله گاه محض!
من را به میهمانی تکفیر می کشد
چشمم به روی تک تک خط های چهره ات
نقشی به جاودانی تصویر می کشد
امّا برای آنکه مرا مضطرب کند
عکسی به ترسناکی یک شیر می کشد!!
قلبم برای دیدن تو تند می تپد
حتی خدا بر این همه تکبیر می کشد
با خود که می کنم گله از عشق سرکشت
مهرت بروی آینه شمشیر می کشد!
رویای چشمهای نگون بخت صادقت
بر روی خاطرات دلم قیر می کشد
در پشت خنده های دروغین دلکشت
زنگ خطر برای من آژیر می کشد
یک ضربه و تلنگر و یک التهاب سرد!
روح مرا به ساحت تقدیر می کشد
جنگ و جدل نداشته ام من، غمت ولی
هردم مرا به ورطه تحقیر می کشد
باشد! بمان برای خودت ای امید دل!
امّا دلم برای دلت ، تیر می کشد!!!
غروب کارون