سلام
از روز عید فطر که خبر فوت ایلیا پطروسیان رو شنیدم ، دست و دلم به نوشتن نمی رفت. اما امروز از پارسی بلاگ ایمیلی به دستم رسید که به طور قطع برای همه شما فرستاده شده ، از تون می خوام که توی این برنامه ختم قرآنی که تدارک دیده شده شرکت کنید. ایلیا منتظر شماست!
هر وقت کسی پر می کشه ، مفهوم این شعر رو بیشتر درک می کنم:
زندگی حسّ غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ....
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید....
برای اینکه یاد و خاطره ایلیا رو به نحو شایسته تری گرامی داشته باشیم ، یک دوبیتی رو که در آخرین مطلبش (30/7/84) توی وبلاگش نوشته بود واسه تون می نویسم. این مطلب رو عینا از صفحه اول لوح دل کپی کردم:
بسوزان هر طـــریقی می پسندی
کــه آتش از تو و خاکــــستر از من
بکش چون صید و در خونم بغلطان
تـــــماشا کـــردن از تــو پرپر از من
ندارم چون مطاعی دیگر ای عشق
بگیــــر انگشت و این انگشتر از من
مـــرا کـــن زائــــر بـــابای زیـــــنب
که خـون ســر از او چـشم تر از من
اما بعد از یادی از ایلیای عزیز شعری از خودم رو با عنوان خط خطی تقدیم عزیزان می کنم. امیدوارم خوشتون بیاد. چقدر خوب می شد اگر زائر بعدی بابای زینب من بودم!
خطی کشم بر نام تو
خطی به روی یاد تو
خطی به رنگ خط خطی
بر تارک رویای تو
خطی می خواهد مرا
آشفته در غوغای تو
خطی که می سازد رها
من را ز استثمار تو
خطی به روی صفحه ای
تا انتهایش خط خطی
می دانم عشقت یک خط است
از یک کتاب صد خطی
هر خط دروغی از دل است
آشفته از آن صد دل است
اما دلم می خواهدش
خط و خط و خط.... خط خطی
غروب کارون