سلام دوستان
غروب کارون باز هم اومده تا چند دقیقه ای رو با شما سپری کنه.
همین اول یه عذر خواهی بکنم از اون دوستانی که بهشون قول داده بودم روز 12 تیرماه بروز بشم. آقایون خانومها واقعا ببخشید! متاسفانه بدلیل پاره ای مشکلات فنی!!! و نیز تصادم اون روز با سالگرد سقوط هواپیمای ایر باس و بدنبال ترور وزیر دفاع لبنان و...... نشد که آپدیت بشم.
حالا شما خودتون ربطش رو پیدا کنید.
اما قبل از هر چیز تسلیت می گم حذف استقلال اهواز رو از جام حذفی!
در ضمن باید همینجا از دوست خوبم سر کار خانم میرزائی و خانواده ی محترمشون هم تشکر کنم . که با مهمان نوازی خودشون ساعات زیبائی رو در اولین روزهای تابستان در شیراز برای ما رقم زدن. دستتون درد نکنه ... از همینجا دستتون رو می بوسم.
خوب برای امروز اول جواب پیامهای دوستان رو میدم و بعد هم یکی از شعرهای خودم رو تقدیم عزیزان می کنم . امیدوارم خوشتون بیاد.
1- به به........ آقا مجتبی خودمون . خوش اومدی صفا آوردی!
امیدوارم تعطیلات بهت خوش بگذره. دوست عزیز آقا مجتبی رجب پور گنجی ( متال) حتما سراغت می آم. آرزومند آرزوهای تو هستم.
2-علی جان ! به روی چشم سراغ شما هم می آم.
3-اعجوبه عزیز ! تو این گرمای تابستون انقدر قاط نزن . خدای نکرده سنگ کوب می کنی ها.........
4-دوست گرامی فاطیما! من هم با شما موافقم. موفق باشید.
5- جناب دیوار سفید ... از لطف شما هم ممنون.
دوستان لطفا یک کمی هم انتقاد کنید! با تعریف کردن چیزی درست نمیشه .
در ضمن از این به بعد جواب پیامها رو می تونین در همون لینکی که پیام رو گذاشتین ملاحظه کنید.
مردی درون آینه
در انزوای آینه مردی نشسته است
دل از تمام بود و نبودش گسسته است
او مرد آریائی رویای نیم شب
در خلوت شبانه بر باد رفته است
من دیده ام شکوه نگاه پر از غمش
گوئی هزار سال زعمرش گذشته است
در آن دو چشم وحشی بیگانه رنگ او
خفته هزار راز که هرگز نگفته است
او در کنار ساحل زیبا قدم زنان
از حد و مرز فانی دنیا گذشته است
چشمان خود به جلوه خورشید دوخته
دیدست آنچه را که به خورشید گفته است...
گوئی که این غروی عم انگیز دشتها .. از یاد رفته است
مانند صبحگاه مه آلود شهرها .. بر باد رفته است
خون می خورد و دم که به ظاهر نمی زند
آن فخر و شوکتش به سر دار رفته است
در انزوای آینه مردی نشسته است
دل بر خیال واهی منجیش بسته است.
تا بعد....... خدا نگهدار