یه روز دیگه | |
بسم ا... | |
سلام امروز هم مثل باقی روزها به نیمه رسید و تا چندساعت دیگه شب سایه ی سیاه خودش رو روی سر ما پهن می کنه! شب رو خیالی نیست ولی خدا کنه دلامون مثل تیرگی شب سیاه نشه! واسه امروز یه شعر از خودم در نظر گرفتم . ضمن اینکه از نظراتی که راجع به این شعرها واسم می فرستین بینهایت ممنونم! در ضمن از این به بعد هر هفته پنجشنبه ها جواب نظرات سئوالات و انتقادات دوستان عزیز رو در همین صفحه می نویسم! و اما شعر!! این شعر مربوط به ۲ سال پیشه.و اون رو در کرج و در یک روز برفی سرودم. خط خطی.... خطی کشم بر نام تو خطی به روی یاد تو خطی به رنگ صورتی بر تارک رویای تو خطی که می خواهد مرا آشفته در غوغای تو خطی که می سازد رها من را ز استثمار تو! خطی به روی صفحه ای تا انتهایش خط خطی می دانم عشقت یک خط است از یک کتاب صد خطی! هر خط دروغی از دل است آشفته از آن صد دل است اما دلم می خواهدش خط و خط و خط.....خط خطی غروب کارون اما دیروز که اوراق مربوط به سالهای گذشته رو که بعضا شعر و داستان و مقاله و ... بودند رو مرور می کردم به یه بیت شعر از یک شاعر ناشناس بر خوردم! البته اینکه می گم ناشناس یعنی اینکه این شاعر واسه من شناخته شده نیست وگرنه ممکنه دوستانی باشند که اون رو بشناسند. و اما اون بیت اینه... یادمان باشد اگر خاطرمان خالی ماند طلب عشق ز هر بی سرو پائی نکنیم از مفهوم این بیت مشخصه که این شاعر بخت برگشته چی کشیده!!!(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!) البته بیتهای دیگه ای هم به چشمم خورد مثل این بیتها از معینی کرمانشاهی: من نگویم که به درد دل من گوش کنید بهتر آنست که این قصه فراموش کنید عاشقان را بگذارید بنالند همه مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید ودر پایان هم یک بند از شعر دوست خوبم محسن سلمانی زار و پریشان(وبد بخت بیچاره!!): باز هم شطرنج باز او بی شاه باز من کیشم....!!!! |