سلام
همه از من می پرسند که چرا اینقدر به صدای آن خوانند بی ریخت گوش می دهی! مگر خواننده خوش قیافه تری نیست؟!
اما من به هیچ کس جواب نمی دهم! چون می دانم که آنها یک چیز را نمی دانند.
آنها نمی دانند که در عمق صدای گیتار آن ترانه غمگین چه شوری نهفته است!
آنها نمی توانند بفهمند صدای امواج رودخانه را که خود را به ساحل می کوبند...چون این صدا در ذهن من است و یادآور خاطراتی که بهترین خاطرات زندگیم بودند ، حال آنکه در سیاهترین روزهای عمرم واقع شدند!
صدای ظریف سه تار مرا به تنفس دوباره هوای جنگلهای یاسوج دعوت می کندو شعر نابی که با ضرباهنگ چنگ اوج می گیرد ، هوای زیارت حافظ را در سرم می پروراند.
اما از همه اینها بالاتر...
صدای طبلی است که هرازگاه در خیابانهای این شهر شنیده می شودو مرا به دور دستها می برد ، آنجا که کارون زیبا پیچ و تاب می خورد و در انحنای افق ناپدید می شود...
یاد تو از تنگ غروب تو قلب من می کوبه
سهم من از باتو بودن غم تلخ غروبه
غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده
برام یه یادگاریه،جز اون چیزی نمونده
غروب کارون