تا میشود با دستهات لمس کن من را
تا انصراف گنگ و مات دکمه ها ار هم
با من بمان تا انتهای این همآغوشی
با من بمان تا زخم های مانده بی مرهم
من یادگار نسل های رفته بر هیچم
من راز دار روزهای مانده در خویشم
من یادگار یادگار یادگار تو
من راز دار رازدار راز در خویشم
زیباترین بیت غزل در خاطرم باش
هر لحظه، هر روز و همیشه در برم باش
من خسته و آزرده از افکار خویشم
مانند رویای پریدن در سرم باش
ای دستهایت! دستهایت... دستهایت...
ای چشمهایت! چشمهایت... چشمهایت...
ای در نگاهت شور گفتن یا نگفتن!
ای حرفهایت!.... حرفهایت.. حرفهایت
حالا منم آواره و تنها و مفتون
مجنون شبهای خیال انگیز مجنون
در گیرو دار عشق تو جان داده در خون!
پابند دیواری که لیلی بود و مجنون....
من یادگار نسل های رفته بر باد!
من راز دار روزهای رفته از یاد
در امتداد طرح لبخند ملیحت
شیرین ترین تکرار از رویای فرهاد....
(نوری نوروزی- 1392)