سلام
دیشب در محل آمفی تئاتر دانشگاه ، شب شعری به مناسبت روز دانشجو برگزار شد . تعدادی از بچه های قدیمی کانونهای فرهنگی و هنری هم حضور داشتند . مجلس شعر خوانی بود و موسیقی و.... و کلا جای همگی شما خالی! از همه عزیزانی هم که می آیند و نظر می گذارند یا می آیند و نظر نمی گذارند ، یا اینکه اصلا نمی آیند که بخواهند نظر بگذارند هم بینهایت سپاسگزارم!! به هر حال برای وبلاگی که طی مدت 18 ماه فعالیت خودش 3 مرتبه تعطیل بشه این مسائل هم پیش می آد...
برای این پست تعدادی از حکایت هائی رو که قبلا خوندم انتخاب کردم ... امیدوارم خوشتون بیاد و با نظرهائی که نمی ذارید ، بنده رو شرمنده خودتون کنید!!!
خط برنارد شاو
کسی از خط برنارد شاو ایراد گرفت که خط شما هم مثل خط موریس (نقّاد معروف تئاتر) ناخواناست . شاو گفت : بله! فقط یک اختلاف کوچک در این میان هست و آن اینکه ، آنچه موریس می نویسد حتی پس از چاپ هم قابل خواندن نیست ولی مال مرا پس از چاپ می خوانند!
دلیل وجود خدا
ویکتور هوگو می گوید: هرگز برای اثبات وجود خدا هزار دلیل لازم نیست... یک پرنده کوچک که زیر پل نغمه سرائی می کند برای اثبات وجود خدا کافی است.
زندگی
سقراط می گوید: زندگی برای اندیشمندان ،خنده دار و برای افراد حسّاس مصیبت است.
فاصله عاقل و دیوانه
روزی در یک میهمانی سر میز نهار ، یکی از اشراف زادگان که ادعای بسیاری داشت و می خواست خودی نشان بدهد به برنارد شاو گفت : آیا می دانید فاصله میان یک فرد عاقل و یک شخص دیوانه چقدر است؟ شاو بلافاصله جواب داد: درست به اندازه پهنای این میزی که بین من و شماست!!
عاقبت ذکر
گویند نصرانی خانه ای از اعرابی اجاره کرد. چون شبی گذشت نصرانی از صدای تیرهای سقف ، به صاحب خانه شکایت برد. اعرابی پاسخ داد : تیرهای سقف ذکر خدا می کنند . نصرانی گفت: نیک است ، لیک ترسم این ذکر عاقبت به سجود انجامد!!
سیره پیامبران
گویند روزی اعرابی ادعای پیامبری کرد. از وی معجزه خواستند ، گفت: درخت به فرمان من نزد ما آید... چون امر کرد ، درخت تکان نخورد . ناچار خود براه افتاد و در راه می گفت : از سیره انبیا فروتنی باشد، پس ما به نزد درخت می رویم!!
موفق باشید...
سلام
امروز پنجشنبه است... همیشه عصرهای پنجشنبه ، من هم مثل خیلی های دیگه منتظرم... منتظرم شاید که فردا اون عزیز سفر کرده از راه بیاد و شعر تازه ای برای حسن ختام منظومه های آفرینش بگه.... کاری که در زیر می خوانید تقدیمی است ناچیز به تکسوار عشق....!
**********
آدینه....
سلام...!
امروز هم گذشت تو نیامدی .... نمی دانم چرا هر آدینه ، با بوی تو از خواب برمی خیزم .... نمی دانم چرا مدتی است که انتظارت را می کشم...
ای بهترین....! هر آدینه از پگاه تا شامگاه در انتظارت می نشینم.... هر آدینه منتظرم تا شاید غوغای آمدنت را در کوی و برزن بشنوم... اما.... اما آدینه ها از پی هم می آیند و می روند و....تو هنوز هم نیامده ای....
امروز هم گذشت و من چشم براه آدینه ای دیگرم........
دعوت
به عشق حضرت والا ، به شوق عالم قدس
دلم لبالب پندار عاشقانه توست
در این فضای مه آلود و این سکونِ غریب
فضای فکر من و ما آشیانه توست
پر از هوای شفاعت،پر از امید نجات
دلم به خال تضرّع به درب خانه توست
تو ای امید من وما ! امید فرداها!!
بیا که قلب من وما در بهانه توست
بیا که درد دل عاشقان آشفته
هوای مستی سرشار از ترانه توست....
غروب کارون
سلام
سکوت ....
یک کلمه ، یک حرف ، یک صدا سکوت را می شکند و زنجیر به هم پیوسته آنرا تکه پاره می کند.... مثل آب به هنگام ریختن ، مثل شیشه به وقت شکستن و مثل تو به هنگام رفتن .....
ای کاش سکوت هیچگاه ه خاطر رفتنت شکسته نمی شد.... ای کاش زنجیر سکوت آنقدر محکم بود که کسی جز تو را یارای گسستنش نبود............
به امید دیدار............
در اتاقی که به اندازه یک تنهائیست
دل من
که به اندازه ی یک عشق است
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گل ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه ی خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری ها
که به اندازه یک پنجره می خوانند
سلام مطلبی که در بالا خوندین به نقل از وبلاگ دوست خوبم محمد کوجواری است . حتما سری به این وبلاگ بزنین . شرط می بندم ازش خوشتون بیاد!
برای دیدن وبلاگ 100 سال تنهائی و کگارهای محمد کوجواری اینجا کلیک کنین!