• وبلاگ : غروب كارون
  • يادداشت : آدينه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اى مهربان بگذار تا در ميان شبهاى عزلت و تنهايى با تو سخنى داشته باشيم.بگذار تا با تو از درد جانكاه درازى كه همه وجودمان را فرا گرفته گفتگو كنيم .باد كه مى‏وزيد، به خود مى‏گفتم شايد از ميان سبزه‏زارى كه تو در آن سكنى گزيده‏اى، گذشته باشد. بى‏سرودستار خود را رها كردم تا شايد بوى ترا از او استشمام كنم .واى بر من باد كه نيز در حسرت ديدار تو مانده بود مولايم جمعه بوى تو را مى‏دهد.جمعه اميد را پررنگتر از هر زمان در دلم زنده مى‏كندهيهات جمعه كه مى‏رود، غمى ديگر در دلم چنگ مى‏اندازد.

    پاهاى لرزانم ديگر توان حمل بدنم را از دست مى‏دهند.

    غروب جمعه كه فرا مى‏رسد ، پشت همه درختها مى‏شكند.
    راستى عصر روز چندم، لبخند تو را خواهيم ديد. كى مى‏آيى تا زمين و آسمان را پر از گل محمدى بكنى؟ يا علي