وبلاگ :
غروب كارون
يادداشت :
خوش آمدي سردار!
نظرات :
0
خصوصي ،
8
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
م.ايلنان
روزهاي اول جنگ را به يادم آوردي که با بچه اي محل در مسجد اما جعفر صادق جمع مي شديم. آن وقت ها به ما اسلحه ي ام يک مي دادند. يادم مي آيد روزي شهيد هاشمي و شهيد پورماني بهمسجد آمدند تا براي بچه ها حرف بزنند. آن روز هر دو شهيد کلاشينکوف قنداق تا شو داشتند و خوب به ياد دارم که نه من و نه بقيه ي بچه ها چيزي از حرف آنها نفهميديم از بس که به آن تفنگ ها خيره بوديم و سر تکان مي داديم و نچ نچمي کرديم... و باقي بقا.