• وبلاگ : غروب كارون
  • يادداشت : به ياد منو چهر آتشي
  • نظرات : 3 خصوصي ، 28 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    قبلا هم اومدم اينجا ولي نمي دونم چرا اسم مريم و نديدم!!

    سلام .وا قعا خوشحالم كه با وب لاگتون اشنا شدم

    راستي خيلي خوشحال شدم اسم مريم حيدر زاده رو ديدم اخه من عاشق شعراشم..

    موفق باشي........

    ...

    سلام دوست عزيز/بايك رباعي پاييزي به روزم/سر بزني خوشحال مي شوم/ياعلي
    سلام علي عزيزم واقعا يادش گرامي و روانش شاد منوچهر آتشي ... موفق باشي و سر بلند
    !............!گريستن را همچون تمنايي نا ممكن و محروم اموخته ام..و من ان پرنده ترد و نازك بالم..تا كي مجال پريدن در اسمان فلزي دارم؟ گويا تارك دنيا شده ام!و بهترين نماد دلتنگيم باران.و تمام تلاش خود را با سكوتي مات و غمگين عقيم گذاشتم و من.همه چيز داشتم و اكنون هيچ ندارم.بر گشته ام به زندگي عادي ام.رسيدگي به تنهايي ها!www.darya1384.persianblog.com

    سلام دوستان خوبم!


    فاطمه آمد!
    فاطمه، كوچه‏باغ سرشار طراوت و پاكي...
    فاطمه، همان كه غريب ديار مرو، او را معصومه دانست، نه آن‏گونه كه ما بر دوستان‏مان اسم مي‏نهيم...



    فاطمه! تولدت مبارك...
    نمي‏دانم اشك‏هايم را در كفم بريزم و پيش‏كش كنم يا تبسمِ دلم را هديه‏ات كنم...
    اما مي‏دانم كه مي‏خواهم چشمانم را نگاه كني...
    مي‏دانم كه ارزش آن را ندارم كه نگاه تو را بجويم اما...
    مي‏دانم كه تو را كريمه آل رسول گفته‏اند...



    فاطمه!
    ديده‏هايم را ببين و...


    التماس دعا
    ياعلي

    « يا فاطمه اشفعي لي في الجنه، فان لک عند الله شأنا من الشأن»

    هلاکت مزدور گستاخ:

    در عصر رضاخان و کشف حجاب، روزي رييس شهرباني قم که مردي گستاخ و بدزبان بود، به حرم مطهر حضرت معصومه(س) وارد شد و در همان‌جا به زنان با حجاب حمله کرد، تا چادر از سرشان بگيرند، آه و ناله زنان بلند شد، در همين وقت غيرت آيت‌الله مرعشي نجفي که در آن‌جا حضور داشت، به جوش آمد، و به آن قسمت رفته و براي جلوگيري از آن رييس، پس از بگو مگو، سيلي محکمي به صورت رييس شهرباني زد، او که از اين سيلي، سخت يکه خورده بود، آيت‌الله مرعشي را تهديد به قتل نموده ولي روز بعد همين رييس گستاخ وارد بازار قم گرديد، از قضا قسمتي از سقف ساختمان بازار بر سر او خراب شده، و او در همان دم به هلاکت رسيد و از دنيا رفت.

    خاك مي خواند مرا هردم به خويش.
    مي رسند از ره كه در خاكم نهند.
    آه شايد عاشقانم نيمه شب
    گل به روي گور غمناكم نهند
    سلام
    گريه ي بي صداي من-ساقي- آپديت شد

    سلام.

    ياد منوچهر آتشي و ديگر بزرگان كشورمون كه نه نامي از آنها مانده و نه يادي.... همه به خير.

    شعر زيبايي بود.

    پيروز باشيد.

    سلام مجدد
    از اينكه در وبلاگ ناقابل من اظهار نظر كرديد تشكر مي كنم - براي شما آرزوي موفقيت دارم

    ضمنا آينه هاي عارف به روز شده - اگر ببينيد خوشحال مي شوم به اميد وصال دوست

    يا علي مدد - عارف

    سلام دوست عزيز ..شعرتون خيلي قشنگ بود ..منم آپ كردم تشريف بياريد
    ببخشيد. آدرس وبلاگم را اشتباه نوشتم.
    سلام. هستم. هستي؟

    فاش مي گويم هر چه باداباد اين است آنچه اندوه يادم داد


    ساقي آپ شد

    سلام عزيز .... قشنگ بود با اين كه در حدود سن 16 سالگي بودي خيلي خوب گفتي ..... آفرين بر اين طبع زيبا و لطيفت.... اين هم يه نعمت خدايي كه مباركت باشه.... نوش جونت.... خوش بگذره..... عزيز
       1   2      >